فهرست مطالب
وقتی می میریم چه اتفاقی می افتد ؟ بریم بهشت؟ به جهنم؟ آیا ما غذای کرم می شویم؟ آیا در بدن دیگری زنده می شویم؟ علم پاسخ قطعی برای این سوال ندارد، اما مطالعات مبتنی بر فیزیک کوانتومی در تحقیقات مربوط به کودکانی که ادعا می کنند زندگی های گذشته را به یاد می آورند پیشرفت کرده است. این کوچولوها با یک جمله گشاد در وسط مکالمه یا با کابوس های شبانه سرنخ هایی را در مورد زندگی هایی که ظاهراً داشتند نشان می دهند.
Dr. جیم تاکر استاد روانپزشکی و علوم عصبی رفتاری در دانشگاه ویرجینیا ، در ایالات متحده آمریکا است و به مطالعه مواردی از این موارد اختصاص یافته است. کودکان برای چندین دهه با پشتیبانی از مطالعات پروفسور I ان استیونسون که در سال 2007 درگذشت، بیش از 2500 مورد را گرد هم می آورد که قدمت آنها به سال 1961 باز می گردد.
به گفته وی، 70٪ از کودکانی که برخی از خاطرات فرضی زندگی قبلی را ارائه میکنند، خاطره یک مرگ خشونتآمیز را به ارمغان میآورند که 73 درصد آنها پسر هستند - در آمار مرگهای واقعی، مرگ بر اثر خشونت در حدود 70 درصد مواقع مردان را قربانی میکند. همچنین طبق تحقیقات آنها، کودکانی که دارای این نوع حافظه هستند بین 2 تا 6 سال سن دارند و 20 درصد آنها دارای خال های مادرزادی یا بدشکلی هایی هستند که تقریباً محل زخم مرگ است.
عکس © UVAMagazine
“ میدانم که جهشی وجود داردتولد.
[youtube_sc url=”//www.youtube.com/watch?v=TQ-zbIDg7IQ”]
پزشکان فکر کردند لوزه است، اما به زودی درد ادوارد احساس میکرد که تبدیل به یک کیست نادر است و درمان آن پیچیده است. پسر به جای اینکه درد را "در گلو" بداند، می گفت که "شلیک" درد می کند. جالب ترین چیز این است که پس از گزارش خاطره قبلی خود و صحبت در مورد آن با والدینش، اندازه کیست کاهش یافت و کم کم ناپدید شد. به گفته پدر پسر که پزشک است، این اتفاق بسیار نادر است و احتمال اینکه ادوارد در زندگی دیگری سرباز بوده باشد، حداقل جالب است.
صرفا تصادفی یا تناسخ؟ تحقیقات هنوز قطعی نیست، اما شواهد قوی هستند. دکتر. تاکر ادعا می کند که به دلیل مقاومت والدین در برابر باور آنچه کودک می گوید، تعداد مواردی مانند این ثبت شده اندک است. برای بسیاری از والدین، سخنان کوچولوها فانتزی ناب کودکانه است و نشانه ها آنطور که باید شنیده یا جدی گرفته نمی شوند. به گفته وی آنچه گزارش ها را به صحت نزدیکتر می کند، جزییات صحنه هاست. او می گوید: " فقط یک تصادف بودن چیزی است که منطق را به چالش می کشد ".
چطور خاطرات فرد می تواند به بدن جدیدی منتقل شود، این هنوز ناشناخته است. با این حال، تحقیق در فیزیککوانتومی که میداند، یک روز میتوانند جواب ما را بدهند و یک بار برای همیشه بگویند که آیا این موارد درست است یا تصادفی. در حال حاضر، این به ما بستگی دارد که آن را باور کنیم یا نه. شرط شما چیست؟
نتیجه گیری کنید که چیزی فراتر از آنچه ما می توانیم ببینیم و احساس کنیم وجود دارد. اما این شواهد در اینجا وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد و وقتی به این موارد با دقت نگاه می کنیم، این خاطرات اغلب معنا پیدا می کنند. فیزیک کوانتومی نشان می دهد که دنیای فیزیکی ما می تواند از آگاهی ما خارج شود. او به UVAMagazine، مجله دانشگاه ویرجینیا گفت: این دیدگاهی است که نه تنها من، بلکه تعداد زیادی از فیزیکدانان نیز به آن معتقدند.ببینید. 5 موردی که در آن کودکان ادعا می کنند در زندگی گذشته افراد دیگری بوده اند:
1. رایان یا مارتین مارتی؟
داستان هایی که توسط رایان آمریکایی تعریف می شود اغلب شامل ستارگان هالیوود مانند ریتا هیورث و مای وست، تعطیلات در پاریس است. ، موسیقی در برادوی و یک شغل کنجکاو، که در آن افراد نام خود را تغییر می دهند. اگر جزییات صرف نمی شد، هیچ کدام از اینها چندان تعجب آور نبود: رایان پسری 10 ساله است که با والدینش در شهر کوچک ماسکوگی، اوکلاهاما زندگی می کند. (ایالات متحده آمریکا).<3
رایان در سن 4 سالگی شروع به دیدن کابوس های مکرر کرد . وقتی با تپش قلبش از خواب بیدار شد، نزد مادرش سیندی گریه کرد و التماس کرد که به هالیوود برود - بیش از 2000 کیلومتر دورتر از محل زندگی آنها. همراه با درخواستها، داستانهای فوقالعاده دقیق در مورد زندگی در دهههای 40 و 50 مادر را مجذوب خود کرد، که در ابتدا فکر میکرد این یک تخیل خالص و ساده است.
یک روز، رایان پیش او آمد و کاملاً جدی گفت: " مامان، یه چیزی دارم که باید بهت بگم من قبلاً شخص دیگری بودم» . سیندی و همسرش باپتیست هستند و به امکان تناسخ اعتقادی ندارند. با این حال، واضح بودن حقایق گزارش شده توسط رایان به حدی بود که او تصمیم گرفت اطلاعات مربوط به دوره گزارش شده توسط او را تحقیق کند. رایان در حالی که چند کتاب قدیمی فیلم را ورق می زد، به یکی دیگر از فیلم " شب پس از شب" با بازی مای وست در سال 1932 اشاره کرد و گفت: "این من هستم". این شروع یک سفر ناراحت کننده به یک زندگی گذشته بود.
هنگام تماشای فیلم متوجه شدند که آن مرد حتی یک کلمه حرف نزده است، او واقعاً فقط یک فرد اضافی است که آنها متوجه شدند او را می نامند مارتی مارتین . تحقیقات نشان داده است که مارتین حتی برای برخی از نقشهای هالیوود تلاش کرد، اما در نهایت تبدیل به یک عامل تأثیرگذار شد، مردم عادی را به هنرمند تبدیل کرد - و در نهایت نام آنها را تغییر داد. سیندی که از احتمال ارتباط بین این زندگیها گیج شده بود، تصمیم گرفت کمک بخواهد - آیا او و رایان دیوانه میشدند یا واقعاً ممکن بود؟
همچنین ببینید: "خانه فلینستون" در دنیای واقعی را تجربه کنیدهنگامی که شروع به مطالعه پرونده رایان کرد، دکتر. جیم تاکر از وضوح جزئیات ذکر شده تحت تأثیر قرار گرفت. « اگر به عکس مردی بدون خط در فیلم نگاه کنید و از زندگی او به من بگویید، فکر نمیکنم بسیاری ازما در مورد زندگی مارتی مارتین درست صحبت می کنیم. با این حال، رایان چندین جزئیات را مطرح کرد که واقعاً با زندگی او مطابقت دارد ، محقق در مصاحبه با Today توضیح داد.
عکسها © جیک ویتمن/امروز
رایان ادعا کرد که زندگی کرده است در هالیوود، در خیابانی که حاوی کلمه " راک " (سنگ، به انگلیسی) بود. در حین انجام تحقیقات در مورد زندگی این مامور، دکتر. تاکر متوجه شد که او در North Roxbury Dr ، در بورلی هیلز زندگی می کند - "rox" همان تلفظ "صخره" است. رایان همچنین میدانست که مارتین چند بار ازدواج کرده، چند خواهر دارد و در چه سنی فوت کرده است. خاطرات مربوط به مهمانی ها، بازیگران زن و زندگی پر زرق و برق هالیوود در دهه های 40 و 50 نیز کم نیستند.
دو اطلاعات آخر حتی غافلگیرکننده تر بودند. پس از تماس با تنها دختر مارتین، دکتر. تاکر متوجه شد که حتی خودش هم نمیدانست که دو خاله دارد، اگرچه اسناد وجود دو خواهر را ثابت میکند. در مورد سن، گواهی فوت 59 سال است و نه 61 سال. قبل از اینکه فکر کند نقصی در حافظه رایان پیدا کرده است، روانشناس به دنبال مستندات بیشتری رفت و متوجه شد که مارتین در سال 1903 متولد شده است و نه در سال 1905، همانطور که در شناسنامه ذکر شده است. مامور در 61 سالگی مرد، درست همانطور که پسر ادعا کرد.
با بزرگتر شدن، رایان می گوید که حافظه اش ضعیف تر می شود و دکتر. تاکراین زمان را صرف کنید و سعی کنید بفهمید آن خاطرات چگونه به آنجا ختم شدند.
2. لوک روهلمن یا پاملا رابینسون؟
لوک رولمن 5 ساله است، در سینسیناتی، اوهایو (ایالات متحده آمریکا) زندگی می کند و به شدت مراقب ارتفاعات و آتش است. در سن دو سالگی، او شروع به نام گذاری اشیا و اسباب بازی ها "پم" و گفتن چیزهای عجیبی کرد، مانند "وقتی دختر بودم، موهای مشکی داشتم " یا "<6">وقتی دختر بودم دقیقاً مثل این گوشواره داشتم .
همه اینها بازی کودکانه محسوب می شد تا اینکه یک روز، مادرش، اریکا، بی تکلف تصمیم گرفت که بپرسد پم کیست. پاسخ به طور طبیعی آمد: « من پام هستم، اما مردم. به بهشت رفتم، خدا را دیدم و او مرا به اینجا فرستاد. به گزارش فاکس 8، پسر گفت: وقتی از خواب بیدار شدم، بچه بودم و شما مرا لوک صدا میکردید. او که پاسخ را عجیب میدانست، از پسر خواست تا درباره زندگی فرضیاش به عنوان پم بیشتر به او بگوید و از جزئیات شگفتزده شد.
عکس ها © فاکس 8
لوک گفت که در شیکاگو زندگی می کرد شهری با جمعیت زیاد و قبلاً با قطار می رفت. او چگونه می مرد؟ او میگوید: « گفت که در آتش است و با دستش حرکتی انجام داد، انگار کسی از پنجره میپرد بیرون ». از طریق تحقیق در روزنامه های شیکاگو بود که اریکا به یک خبر در سال 1993 رسید که در مورد آتش سوزی در Paxton صحبت می کرد.هتل
، در منطقه ای از شهر که جمعیت آفریقایی آمریکایی را در خود جای داده است. در آن مناسبت، بیش از دوازده نفر، از جمله پاملا رابینسون، یک زن 30 سالهجان باختند. اریکا که از این اتفاقات متحیر شده بود، از لوک پرسید که رنگ پوست پم چیست؟ بلافاصله پاسخ داد: « سیاه، وای». © United News Media/YouTubeپرونده پسر به Ghost Inside My Child ختم شد، یک برنامه تلویزیونی که به جستجوی کودکانی میپردازد که ادعا میکنند به یاد دارند. زندگی های گذشته را انجام می دهد و آزمایش ها و تحقیقات متعددی را برای درک وضعیت انجام می دهد. در یکی از آزمایشات انجام شده توسط این تیم، عکسی از پاملا در کنار چندین عکس از زنان سیاه پوست دیگر نمایش داده شد. شناسایی لوک چند ثانیه طول کشید.
3. جیمز لینینگر یا جیمز هیوستون؟
جیمز لینینگر همیشه دوست داشت با هواپیماهای کوچک بازی کند. در نقاشی های او آتش بازی و بمب همیشه در کنار هواپیما حضور داشت. هنگامی که در سن 2 سالگی شروع به دیدن کابوس های مکرر و فریاد زدن چیزهایی مانند " هواپیما در آتش! انسان نمی تواند بیرون بیاید! ، پدر و مادرش بروس و آندریا فکر می کردند که این یک تخیل کودکانه و درام یک کارتون است.
در یکی از این کابوس ها، جیمز آنقدر فریاد زد که والدینش به شدت فریاد زدند. مجبور شد او را بیدار کند. وقتی از او پرسیدند چه اتفاقی افتاده است، پسر پاسخ داد که هواپیما آتش گرفته است.به دلیل موشک های ژاپنی او همچنین گفت که از پایگاهی به نام ناتوما بلند شده است و نام "جک لارسن" را به خاطر می آورد .
از علاقه پسر به جنگ جهانی دوم سرگرم شده است، با این حال والدین کاملاً مشکوک بودند، اما تصمیم گرفتند چند کتاب و مطالب در مورد آن دوره جمع آوری کنند. در آن زمان بود که جیمز در حالی که چشمانش را از روی شکلی که ایوو جیما را در اقیانوس آرام نشان می داد رد کرد، انگشت خود را دراز کرد و اظهار داشت که او در این محل مرده است.
آنها جلوتر رفتند. و در مورد نبرد ایوو جیما تحقیق کرد و متوجه شد که در آن روز، 3 مارس 1945، تنها یک مرد کشته شد: جیمز ام. هیوستون ، پسری 21 ساله که در حال تکمیل 50 سالگی و آخرین ماموریت قبل از رفتن به خانه با اصابت ژاپنی ها، هواپیمایش در اقیانوس آرام سقوط کرد و او کشته شد. در این مرحله، بازی از کنترل خارج شد و اختراعات ذهن یک کودک شروع به شک و تردید کرد.
علاوه بر دانستن جزئیات خاصی در مورد زندگی سربازی که مانند بسیاری دیگر، خود را از دست داد. جیمز کوچولو در زندگی در جنگ، دانش قابل توجهی از هواپیما نشان می دهد. پسر ادعا می کند که او با Corsair پرواز می کرد و حتی اظهار داشت که این نوع هواپیما " همیشه مشکل تایر داشت ". مادرش با دریافت یک هواپیما به عنوان هدیه، مشاهده کرد که " یک بمب وجود دارد ". او بلافاصله او را تصحیح کرد: " در واقع، این یک مخزن تخلیه است ".
والدینپسر بیشتر در مورد زندگی هیوستون تحقیق کرد و حتی جیمز کوچک را به جلسه کهنه سربازان جنگ برد. با رسیدن به آنجا، او هر یک از مبارزان سابق را به نام می شناخت، بدون اینکه هرگز آنها را ملاقات کرده باشد - حداقل در این زندگی. همچنین مشخص شد که جک لارسن مردی بود که در کنار او می جنگید. جیمز پس از تماس با خواهر هوستون که هنوز زنده بود، خاطرات خاصی در مورد داستان های دوران کودکی، اسباب بازی ها و اشیاء قدیمی داشت.
عکسها © Reproduction
داستانهای خاطرات جیمز در کتاب " Soul Saver" گردآوری شده است. یک کانال تلویزیونی ژاپنی از پسر دعوت کرد تا جایی را که ظاهراً خلبان در آن جان میداد - احساسات شدید.
4. گاس تیلور یا آگی تیلور؟
در حالی که روی میز تعویض لباس نشسته بود، در 18 ماهگی، گاس تیلور به پدرش رون گفت: " وقتی سن تو را داشتم پوشک شما را عوض می کردم ”. رون نیشخندی زد و به وظیفه اش برای تمیز نگه داشتن کودک ادامه داد. تنها سالها بعد بود که عبارت کوچولو معنیدار شد.
در سن 4 سالگی، گاس در میان صحبتها گفت که او در واقع از اوجی، پدربزرگش، استفاده کرده است. که یک سال قبل از تولدش فوت کرد. باز هم توجه زیادی به او نشد. پدر و مادرش تنها زمانی که در افتتاحیه صحبت می کرد، جدی گرفتندیک آلبوم خانوادگی قدیمی، برای اولین بار، گاس هیچ مشکلی نداشت که در کودکی به پدربزرگش اشاره کند یا در مورد اولین ماشینش صحبت کند.
[youtube_sc url="//www.youtube.com/ watch?v =zLG1SgxNbBM”]
چیزی که بیشتر از همه پدر و مادرش را متحیر کرد، زمانی بود که پسر به داشتن یک خواهر اشاره کرد. وقتی مادرش بیشتر در مورد او پرسید، گاس بی درنگ پاسخ داد: « او مرد، تبدیل به ماهی شد، این چند آدم بد بودند ». خواهر آگی قتل و جسد او در خلیج سانفرانسیسکو، ایالات متحده آمریکا پیدا شد. موضوع در خانواده تابو بود و حتی پدرش از جزئیات مرگ دختر اطلاعی نداشت.
همچنین ببینید: معمار مدارس شناور پایدار را برای کمک به کودکان در مناطقی با سیلاب های مکرر طراحی می کند5. ادوارد اتریشی یا سرباز جیمز؟
ادوارد به وضوح به یاد می آورد که در 18 سالگی در فرانسه بود، در سنگر راه می رفت، گل روی پاهایش و تفنگ سنگین روی پشتش. گلوله پرتاب شده از میان سربازی عبور کرد و گردن او را برید. مزه خون در گلویش و بارش باران آخرین خاطراتی است که او دارد. آنچه می تواند گزیده ای از داستان یک بازمانده از جنگ جهانی اول باشد، سخنان یک 4 ساله است. پسر پیر .
طبق گفته پاتریشیا اتریش ، مادر پسر، او همیشه در مورد مسائل مربوط به تناسخ شک داشت، اما برایش دست کم عجیب بود که علاوه بر شرح دقیق یک لحظه از مرگ در جنگ، پسر از زمان خود مشکلی مزمن در گلو داشت