فهرست مطالب
“ همه چیز به ذات سلبریتی می رسد، می دانید؟/ غرور کمتر و حقیقت بیشتر/ تجربه و واقعیت/ دانستن اینکه چگونه از یک سقوط دشوار به عنوان سکوی پرشی برای رفاه استفاده کنید/ همیشه به یاد داشته باشید که یک دشواری/ فقط فاصله ای بین دو شادی است. " اشعار از "Nova Colônia" ، آهنگ پایانی "Celebridade" ، اولین آلبوم توسط خواننده رپ از ریودوژانیرو Orochi است. نام هنری به Flávio César Castro ، 21 ساله اشاره دارد که حتی مورد توجه رپر آمریکایی Wiz Khalifa قرار گرفته است ( در مصاحبه زیر بخوانید ). من می ترسم به برنامه ها برگردم زیرا مردم باید این آهنگ ها را با هم بشنوند. ما در یک لحظه شک بزرگ، ترس، ضعف هستیم. موسیقی مردم را بلند می کند»، اوروچی را تشویق می کند، نبردهای قافیه ای Tanque را در سائو گونچالو ایجاد می کند. او به خاطر میآورد: «۲۲ بار رفتم و ۲۲ بار برنده شدم»، بدون اینکه در اولین قدمهایش غرورش را پنهان کند.
در سن 21 سالگی، اوروچی نام بزرگ تله ملی است.
نام مستعار انتخاب شده از " پادشاه مبارزان " گرفته شده است. بازی ویدیویی منتشر شده در دهه 90. او با سه میلیون دنبال کننده در اینستاگرام، جدیدترین پدیده تله ملی است. اوروچی نامی بود که به ذهنم خطور کرد. زیبایی شناسی نام مطابقت داشت. این نه به خاطر ظاهر شخصیت است و نه به دلیل قدرت "، او توضیح می دهد.
در حالی که فلاویو در نیتروی، شهری در ریودو به دنیا آمداین نیست. فقط لحظه ای است که اینجا زندگی می کنیم و سپس می میریم و ذهن ما به کجا می رود؟ ذهن ما به جایی می رود.
علاوه بر نام خود، اغلب به بازیها ارجاع میدهید، مانند «Balloon»، جایی که از «GTA» و «Pokémon» نیز استفاده میکنید. آیا این همیشه یک سرگرمی بود؟
در «بالائو»، درباره زمانی صحبت میکنید که توسط پلیس بزرگراه ایالتی دستگیر شدید ( در مارس 2019، اوروچی به دلیل داشتن مواد مخدر محکوم شد. و من از قدرت سرپیچی می کنم ). در موسیقی این را به فریاد رستگاری و همچنین نقد جامعه تبدیل می کنید. نوشتن و تولید این آهنگ چگونه بود؟
چگونه مکان را برای ضبط موزیک ویدیو انتخاب کردید؟
من صدا را روز قبل ضبط کردم رفتم تو اون قسمت کلیپ من با یکی از دوستانم از مقابل بیمارستان متروکه ای در کولوبنده ( محله در سائو گونچالو ) از آنجا عبور می کردم که بارها و بارها از آنجا عبور کرده بودم. فقط این بار دیدم کجا می رود و به ما گفتم برویم آنجا. از او خواستم خود را کنار بکشد و من حتی کمی ترسیده وارد شدم زیرا مکان بزرگ است و رها شده بود، همه چیز تاریک بود و شروع به باریدن کرد. با چراغ قوه تلفن همراهم به طبقه سوم رفتم و یک مرد بی خانمان را پیدا کردم که آنجا بود که مراقب محل بود و با آن پسر صحبت کردم، گفتم می خواهم چیزی را آنجا ضبط کنم. روز دیگر ما قبلا آنجا بودیم و کلیپ را ضبط می کردیم.
در«Nova Colônia» انتقاد شدیدی است از نحوه نگاه دولت و جامعه به فرهنگ در فاولا. این چه احساسی را در شما برمی انگیزد؟
شورش. نمیخواهم این دو را با هم مقایسه کنم، اما «Nova Colônia» همان زیباییشناسی «Balloon» است. طغیان کننده است زیرا من در فاولا برنامه اجرا کردم، داستان گذاشتم، نمی دانستم که روز بعد رژه در تلویزیون خواهد بود که گویی "نمایش برای فروشندگان مواد مخدر" است. من این را دیدم و داشتم فکر می کردم: پس آیا این بدان معناست که ما نمی توانیم در جامعه آواز بخوانیم زیرا این نمایش برای فروشندگان مواد مخدر است؟ اکنون هیچ ساکنی در فاولا وجود ندارد؟ آیا "منورزاده" نیست که رپ دوست داشته باشد و بخواهد آن را بشنود؟ زنانی که به رقص هم می روند، افرادی که پول ندارند به باشگاه پلی بوی بروند؟ این یک رویداد هیپ هاپ بود و بچه ها آن را "نمایش برای فروشندگان مواد مخدر" می نامند. اونجا نه. در نامه به تنبیه آمدم. استادم مونیکا رزا، که مدتها به من نویسندگی و ادبیات آموخت، در آهنگسازی به من کمک کرد. مدتها بود که اخبار را نخوانده بودم و میخواستم تمام عصبانیتهایی را که در برزیل اتفاق میافتاد، خلاصه شوم، ماجرای 80 تیر، حمله سوزانو، آتشسوزیهای برنامهریزی شده در آمازون، چه چیزی برای رسیدن به این هدف. فرهنگ دیگر به نحوی; و آتش سوزی برای پاک کردن تاریخ در موزه ملی، که دستور توقف بود، نمی توانم باور کنم که یک تصادف بوده است، می دانید؟ مناز این معلمم خواستم مسیری را به من بدهد چون میخواستم موسیقی بسازم تا زخم را لمس کنم تا آلبوم را ببندم. به همین دلیل است که آخرین است، زیرا همان "بالون" است. من آلبوم را در ذاتم، در ریشه ام تمام می کنم. من دارم میمیرم که به برنامه ها برگردم چون مردم نیاز داشتند این آهنگ ها را با هم بشنوند. ما در یک لحظه شک بزرگ، ترس، ضعف هستیم. من فکر می کنم موسیقی دیگران را بالا می برد.
و این شراکت احتمالی با ویز خلیفه، کجاست؟
من به عنوان یک تحسین کننده کار او پیامی برای احترام فرستادم. من چیزهای زیادی مانند "ببینم کار می کند" ارسال کردم. یک ایموجی فرستادم و نوشتم: "حداکثر احترام". و نمیدانم از قبل کار من را میشناخت یا نه، اما پاسخ داد: «موزیک بفرست. بیا آهنگ بسازیم.» (« موسیقی بفرست، بیایید آهنگ بسازیم» ، در ترجمه رایگان). باورم نمی شد، اما مشخصات آن پسر بود. قرار است اتفاق بیفتد، آهنگ را آماده کرده ام، فقط باید الان جوابم را بدهد. چون او پیشنهاد داد، من موسیقی را ساختم و الان مخاطبش را ندارم، ایمیلی برای ارسال. اما من از قبل در حال ذهنی سازی هستم و کائنات در کنار من بازی می کند. من فقط به دنبال راهی برای جلب توجه او هستم، اما این اتفاق خواهد افتاد. شاید یک روز او آنلاین باشد و صبحانه بخورد یا سیگار بکشد - چون زیاد سیگار می کشد - و اینستاگرام را باز کند و ببیند. اما سخت است. می بینید: من دارمسه میلیون دنبال کننده و خواندن یک پیام به اندازه کافی سخت است. او را با 30 میلیون تصور کنید؟
و اینجا در برزیل، دوست دارید با چه کسی کار کنید؟
می دانم که با آلسیون، با ونسا دا ماتا، واقعا عالی و بسیار متفاوت خواهد بود. این یک تله دیوانه خواهد بود! قرار بود با این دو نفر بهترین موسیقی را در برزیل بسازم، آنها حتی نیازی به نوشتن ندارند، فقط بخوانند. برچسب ها اراده انجام دادن دارند ( این همکاری ها)، اما آنها چشم انداز ندارند. من همچنین طرفدار فالکائو، سئو خورخه، خورخه آراگائو، زکا پاگودینیو هستم... قرار بود نماینده باشم. پدرم اهل سامبا بود، او از ریشه یک گروه سامبا داشت.
چرا نام آلبوم "سلبریتی" است؟
همچنین ببینید: آرایشگر تجاوز جنسی در نمایش هنریک و جولیانو را محکوم کرد و گفت که ویدیو در شبکه ها افشا شده استژانویه، اوروچی، هنرمند، در نبردهای قافیه در Tanque، در سائو گونچالو، شهرداری همسایه متولد شد. دوستان مدرسه روزهای چهارشنبه به دعواهای سبک آزادمی رفتند که در Roda Cultural، در Praça dos Ex-Combatentes برگزار می شد. یک روز، اوروچی تصمیم گرفت که به رقابت نیز بپردازد، بدون اینکه ابتدا درباره ویدیوهای مخالفان احتمالی خود در یوتیوب تحقیق کند. پدر برای اولین بار او را گرفت، اما می ترسید که تمرین مداوم روی نتایج پسرش در مدرسه تأثیر بگذارد" برای پدرم سخت بود که مرا آزاد کند زیرا مواد مخدر زیادی وجود داشت. در محیط، دسترسی به نوشیدنی و همچنین نزدیک به جامعه. پدرم نگران بود چون سائو گونسالو جای سنگینی است و همه چیز در شب بود. اما وقتی دید که من هدیه را دارم، آن را آزاد کرد. بعد از آن چند بار مرا برد، اما می ترسید در مسیر مواد مخدر، آن دغدغه پدری، گم شوم. در آن لحظه او سعی کرد مرا وادار کند که از آنجا دور شوم، اما من قبلاً به آن گیر کرده بودم، مجذوب آن بودم، معتاد به رفتن به آنجا بودم. برای نوشیدن، دیدن زنان یا دیدن دوستان نبود. او میگوید این موضوع مربوط به قافیه بود.
آلبومی که اخیراً منتشر شده است، که "Celebridade" نام دارد، روایتی از داستانها، رویاها، شورشها و ایدههای - اغلب فلسفی - از اوروچی است، مرد جوانی که به قدرت ذهن، کلمات و باور دارد. در پتانسیل تحول آفرین آموزش - اما به روش های دیگر. با سختاو با انتقاد از سیستم آموزشی برزیل، می گوید که حذف موضوعاتی مانند فلسفه و جامعه شناسی از برنامه درسی مدرسه، نگرش های واپس گرایانه ای است که تنها یک هدف دارد: احمق کردن جامعه.
" این همه استاد خوب آنجا، این همه هنرمند با هنر خوب که باید به آینده منتقل شوند و برعکس، این مردی که در ریاست جمهوری است می آید... خوب، برادر، بگیر فلسفه را کنار بگذارید، داستان هایی را که مردم را وادار به تفکر می کنند بردارید... برای من این به این دلیل است که یک نقشه شیطانی پشت آن وجود دارد. ممکن است مانند صحبت های دیوانه وار پر از تئوری به نظر برسد، اما فکر می کنم همین است. بچه ها موضوعاتی را می گیرند که انسان را به تفکر وا می دارد، (مانند) فلسفه و جامعه شناسی. از نظر من این برای کند کردن ذهن مردم و ایجاد یک جامعه گنگ است. یکی از نویسندگان این آلبوم یکی از معلمان سابق اوست که به او در نوشتن "Nova Colônia" کمک کرد.
مصاحبه کامل اروچی با Reverb را بخوانید:
شما نام هنری خود را از "پادشاه مبارزان" گرفته اید. چرا از بازی ویدیویی با اوروچی همذات پنداری کردید؟
در حال حاضر کجا زندگی می کنید؟
من در Vargem Pequena ( محله در منطقه غرب از ریودوژانیرو ). من به اینجا آمدم زیرا به استودیوهایی که قبلا ضبط میکردم نزدیکتر بود، که همیشه در Barra da Tijuca بودند و در آن زمان نه ماشین داشتم و نه استودیو. اینجا یک نقطه دسترسی بسیار آسان و سریعتر بود. اینجا هم زیاد هستبوش و من واقعا دوست دارم در وسط بوته باشم، هوای پاکتری داشته باشم، "خوب"؟ با پول نمایش موفق شدیم استودیو بسازیم و من هم یک ماشین باحال دارم. حدود شش ماه پیش با اولین ماشینی که داشتم غلت زدم و خدا را شکر زنده ماندم. من رانندگی می کردم، با رعایت سرعت جاده و کمربند، اما آکواپلانینگ بود. من نمی دانستم که چگونه است و متأسفانه به سختی یاد گرفتم. من هوشیار بودم هیچی نداشتم ولی ماشین پی تی داد. این اولین ماشین من بود، حتی یک آهنگ برای آن نوشتم "میتسوبیشی". موسیقی ماند، اما ماشین رفت.
همچنین ببینید: روسپی سابق محکوم به قتل مشتری در ایالات متحده عفو و آزاد شدشما دو آهنگ دارید که مستقیماً در مورد اتومبیل صحبت می کنند، "Mitsubishi" و "Vermelho Ferrari"، علاوه بر آهنگ های دیگری که به خودروها اشاره می کنید. آیا شما یک مرد ماشین هستید؟
بله، من عاشق موتورسواری هستم. همه آرزوی داشتن چندین ماشین را دارند، این هدف من نیست، هدف من نیست، اما من هم طرفدار آن هستم. ماشین امروز من مرسدس C-250 است که هرگز انتظار نداشتم آن را داشته باشم. مردم می گویند که باید ماشینم را عوض کنم، اما من می گویم نه، برای من تمام عمرم را با این ماشین زندگی خواهم کرد. من 50 سال با این ماشینی که دارم زندگی می کنم، اگر موتورش بتواند آن را تحمل کند ( خنده ).
ترپ چه رابطه ای با این مضمون و به طور کلی با خودنمایی دارد؟
بسیاری از افراد هستند که از تله و رپ به دلیل خودنمایی بیش از حد انتقاد می کنند. آنچه شماآیا در مورد آن فکر میکنید؟
بچههای بیرون هم به خود میبالند، چیزهای سنگین هم میگویند، بعضیها جنسیتگرا هستند، بعضیها فراتر از محدودیتها هستند، بعضیها چیزهای باورنکردنی میگویند. اما برزیلی ها آن را با تعصب کمتری می پذیرند. وقتی هنرمندان تله نیز در این سمت ملودیک تکامل یابند، وقتی تولیدکنندگان در این موج صوتی در سطح ملی تکامل پیدا کنند، این تعصب پایان خواهد یافت. این هم یکی دیگر از دعواهای ماست: به دنبال تکامل صدا باشیم تا بتوانیم به آواز فتح مجدد، واقعیت خود ادامه دهیم، اما در ملودی ای که پذیرفتن آن آسان تر است.
اگر به دوران خودنمایی فانک فکر می کنید که از سال 2012 تا 2014 وجود داشت، خوانندگان فانک نیز به خود می بالیدند، Guime یا MC Daleste. این چیزی بود که برای مدت طولانی خوب پیش می رفت، البته با تعصب هم، فانک و رپ همیشه در ردیف تعصب در کنار هم بودند، اما مردم آن را پذیرفتند. هنرمندان بیش از یک میلیون ریال از خودنمایی آواز به دست آوردند. وقتی رژه شروع شد، هرچه میگفتند میخواهند داشته باشند، در نهایت فتح کردند. این به شما بستگی دارد که باور کنید، درست است؟ من کسی نیستم که چیزی را که ندارم بگویم. من کسی نیستم که بگویم چیزی دارم که ندارم، ترجیح می دهم در واقعیت خودم بازی کنم. هر چی دارم میگم ممنون میشم خیلی باحاله. اما وقتی می گوییم می خواهیم چیزی داشته باشیم، به نظرم اشتباه نیست. این قدرت متقاعد کردن است، این قدرت استذهن شما یک توقف ذهنی می کنید و به این اطمینان دارید که با یقین جهان به شما گوش خواهد داد و آن را به شما باز خواهد گرداند. من ترجیح می دهم آن را این گونه ببینم تا اینکه آن را به عنوان خودنمایی ببینم. وقتی ما آن را فقط به عنوان خودنمایی می بینیم، خود را از کسانی که نمی توانند آن را داشته باشند بسیار دور می کنیم. ترجیح می دهم بگویم که فرد می تواند پیروز شود.
مثل این است که توپاک گفته است: این پسر نیست که ببیند چه چیزی دارد و فکر کند که داشتن آن غیرممکن است زیرا او توپاک یا اوروچی نیست. او باید ببیند که اوروچی چه چیزی دارد و او هم می تواند آن را داشته باشد. توپاک در مورد برقراری ارتباط با شنوندگان شما چنین چیزی می گوید.
اولین تماس شما با رپ چگونه بود؟ و در مورد موسیقی چه میشود؟
من به آن سیدیهای «Tracks» که در دستفروشهای خیابانی فروخته میشد، آن نسخههای غیرقانونی گوش میدادم، اما در آن زمان، فقط گوش میدادم، با یک گوش غیرعادی. فقط میدونستم هیپ هاپه من آکون، اسنوپ داگ، لیل وین، جی زی را میشناختم و چیزهای بیشتری از آهنگهای رقص را میشناختم. ما نمی دانستیم تله، R&B، کلاب، بوم باپ چیست. اولین تماس من با رپ روی این دی وی دی های دزدی بود. و رپ در مدرسه بود، در سال 2012 یا بیشتر. تعدادی از بچه ها آنجا بودند که هیپ هاپ گوش می کردند و در زمان استراحت آزاد می کردند. آنها نبردهای Emicida و ConeCrew را به من نشان دادند. من قبلاً در خیابان به چند آهنگ Racionais گوش داده بودم، اما جنبش را درک نمی کردم، نمی دانستم فرهنگ چگونه است. من حدودا 12 ساله بودم. بعد ازشروع کردم به نبرد قافیه و شروع به صحبت با بزرگترها کردم و آنجا با آنها آشنا شدم. من همیشه یکی از کسانی بودم که زیرنویس های موسیقی را می خواندم، می خواستم بدانم آنها به زبان دیگری چه می گویند. من همیشه این علاقه را داشتم، اما هرگز موسیقی ساختن نبود، سپس به طور اتفاقی شروع به ساخت موسیقی کردم، واقعاً می خواستم مبارزات قافیه انجام دهم.
چگونه این تصمیم را برای شروع موسیقی گرفتید؟ آیا در نبردهای قافیه در Tanque بود؟
چگونه به نبرد Tanque رسیدید؟
آیا پدرتان شروع شما را در نبردها؟
اوروچی کار خود را در نبردهای قافیه در Tanque، در سائو گونچالو آغاز کرد.
بزرگ شدن در ویلا لاگه (São Gonçalo) چگونه بود. ? با چه کسی زندگی کردی؟
من قبل از اتمام دبیرستان از مطالعه دست کشیدم زیرا وقتی این موسیقی را کشف کردم، دیدم که قبلاً چیزهایی یاد می گرفتم که نیازی به گذاشتن آنها در زندگی ام نداشتم. . من همچنین فکر میکردم که در مدرسه، روش تدریس از قبل به هم ریخته بود، همه چیز به جز مدرسه تکامل یافت. منهای روش تدریس، منهای آن قتل عام که نمی توانستید چیزی را که می خواهید مطالعه کنید انتخاب کنید. بسیاری از افراد جدید، من افراد 12 یا 13 ساله را می شناسم که از قبل می دانند در سن 18 سالگی چه خواهند شد، و آن مرد نمی خواهد جغرافیا بخواند زیرا می خواهد کار دیگری انجام دهد، می دانید؟ در مدرسه موسیقی وجود ندارد، کلاس آواز و ساز وجود ندارد. و در آن من رفتمغیر جالب
به نظر شما چگونه محیط مدرسه می تواند برای دانش آموزان بهتر باشد؟
شما باید در مدرسه موسیقی داشته باشید، باید آموزش آواز داشته باشید. گذاشتن فقط انفورماتیک و تربیت بدنی فایده ای ندارد. چرا هیپ هاپ بین المللی بزرگتر از راک است؟ چرا هیپ هاپ از همه سبک های موسیقی بزرگتر است؟ چون بچه ها در مدرسه موسیقی یاد می گیرند. به همین دلیل است که آنها بر موسیقی کره زمین حکومت می کنند، زیرا در مدرسه موسیقی یاد می گیرند. شما باید یک ویلا-لوبوس ( مدرسه موسیقی ) در مدارس داشته باشید تا بتوانید پیشرفت کنید، موسیقی بخوانید، ساز را یاد بگیرید. زیرا در این صورت شما از ابتدا به هنرمند قالب می دهید. من میخواستم بچههایم بتوانند موسیقی یاد بگیرند. اما این چیزی است که گم شده است. مطمئناً اگر بخواهم برای بهبود مدارس این را به مردم بگویم، این را خواهم گفت. برخی هستند که انجام می دهند، اما اکثریت نه. این همه استاد خوب آنجا، این همه هنرمند با هنر خوب که باید به آینده منتقل شوند، و برعکس، این مردی است که به عنوان رئیس جمهور آنجاست - من چیزی با آن مرد ندارم، نه، می دانید - اما، هی، برادر حذف فلسفه، حذف موضوعاتی که مردم را وادار به تفکر می کند، برای من به این دلیل است که یک نقشه شیطانی پشت آن وجود دارد که می خواهد ذهن مردم را کند کند. ممکن است مانند صحبت های دیوانه وار پر از تئوری به نظر برسد، اما، فکر می کنم همین است. بچه ها موادی را که انسان را می سازد بر می دارندفکر کنید، ( به عنوان ) فلسفه و جامعه شناسی، که موضوعی بود که بیشتر علاقه من را برانگیخت. از نظر من این به معنای ایجاد یک جامعه گنگ است، جامعه ای که انجام خواهد داد. آنها سعی می کنند سرعت کارها را کاهش دهند، تا مردم را وادار کنند به عصر حجر فکر کنند. فکر میکنم برنامهای بین افراد مسئول وجود دارد. شاید به نظر دیوانه وار به نظر برسد، اما مدرسه در حال حرکت به عقب است. این روش آموزشی بسیار قدیمی، می دانید؟ مدرسه باید ارتباط بیشتری با زندگی دانشآموزان، کلاسهای بیشتر در فضای باز، موقعیتهای روزمره بیشتر داشته باشد. همیشه در همان چرخه است. واسه همین رفتم خجالت نمیکشم نه.
شما گفتید که انتخاب نام به خاطر قدرت های فوق العاده شخصیت نبود، اما اگر قهرمانی با قدرت های فوق العاده بودید، مال شما چه می شد؟
چشم انداز همیشه افکار خوب داشته باشید و تا حد امکان فکر کنید که توقف برای شما بسیار خوب خواهد بود. زیرا اگر در مدت زمانی که فکرش را میکردید به نتیجه نرسید، مطمئناً آن انرژی که پرتاب کردید به کسی میرسد که در کنار شماست و در نهایت سرازیر میشود. این چیزی است که من بسیار به آن اعتقاد دارم: انرژی و قدرت ذهن. اما سریع فکر کردن و دریافت کردن نیست. شما باید فکر کنید و به سختی فکر کنید. سپس کائنات شروع به اجرای حقه هایی می کند که شما فکر می کردید. صحبت های دیوانه کننده ای است، اما همین. ذهن انسان باید ارزشی داشته باشد زیرا فقط گوشت و خون است