انتخاب: 8 شعر به مناسبت 100 سالگی ژائو کابرال د ملو نتو

Kyle Simmons 18-10-2023
Kyle Simmons

خوائو کابرال د ملو نتو، اهل پرنامبوکو، یک دیپلمات و شاعر بود – اما، حتی اگر از ریزش احساسات و طغیان‌های عاطفی بیزار بود، می‌توان گفت که کابرال یکی از قدرتمندترین موتورهای مدرنیته بود. در شعر برزیلی

در صدمین سالگرد خود، که امروز، 9 ژانویه 2020 به پایان رسید، این 100 سال کابرال ابعاد قرن بیستمی را دارد که در آن زندگی می‌کرد و در شعر برزیلی به ابداع آن کمک کرد. در شناسنامه او نوشته شده بود که او در 6 ژانویه متولد شده است، اما شاعر همیشه اصرار داشت که او سه روز بعد، در نهم به دنیا آمده است - و ما با او جشن می گیریم.

صاحب شعر دقیق و مختصر به طور کلی، کابرال با کارلوس دروموند دی آندراده و مانوئل باندیرا بالاترین المپوس شعر ملی را به اشتراک می گذارد.

با این حال، منصفانه نیست که او را به چنین سختگیری و طرد احساسات خود تقلیل دهیم (افسانه می گوید که او موسیقی را دوست نداشت و سردردی همیشگی داشت که در نهایت شخصیت و نوشته هایش را نشان می داد، که او را مجبور به ترک فوتبال حرفه‌ای و مصرف روزانه 6 آسپرین برای تمام عمرش کرد) - کابرال همه چیز را در شعر انجام داد، از شعرهای سورئال گرفته تا نقد اجتماعی، بحث در مورد محتوا و فرم، زندگی و مرگ، زمان و مکان، تا خلقت و حتی عشق - حتی اگر به نظر می رسید که همه چیز اطراف خود را " خورد" .

کابرال از فکر، از ایده، شعر پرشور و بدون شور خلق کرد -مخفی;

ساخت درهای باز، در درها؛

خانه ها منحصراً درها و سقف.

معمار: آنچه به روی انسان باز می شود

(همه چیز از خانه های باز پاک می شود)

درها - از کجا، هرگز درها - ضد؛

کجا، آزاد: هوا نور دلیل درست.

او زندگی در فضای روشن و باز را انکار کرد.

جایی که شکاف ها را باید باز کرد، او در تلاش بود

مات را ببندد. ; جایی که شیشه، بتون؛

تا مرد بسته شود: در نمازخانه رحم،

با آسایش مادر، جنین دوباره. 4

از مغز به قلب، مانند میوه ای که از طریق شمشیر عبور می کند. در واقع، این بسیار فراتر از یک شعر مغزی است، اما اثری است که احساساتی‌کننده‌ای در آن تلاقی می‌کند، بسیار متنوع‌تر و پیچیده‌تر از آن چیزی که ما، بی‌احتیاط، انتظارش را داریم.

کابرال در سال 1968 در آکادمی ادبیات برزیل در اختیار داشت

کابرال در 9 اکتبر 1999 در سن 79 سالگی در حال جمع آوری جوایز و تقدیر از دنیا رفت. این حقیقت که جایزه نوبل ادبیات را دریافت نکرده است، مطمئناً یکی از بی عدالتی های بزرگ آکادمی سوئد است.

آثاری مانند 'Os Três Mal-Amados' ، از 1943، ' O Cão sem Plumas' ، از 1950، ' Morte e Vida Severina ' ، از 1955، 'Uma Faca Só Lámina' ، از 1955، ' A Educação Pela Pedra' ، از 1966 و بسیاری موارد دیگر نه تنها عظمت را نشان می دهند. یکی از بزرگترین شاعران قرن بیستم، اما از منحصر به فرد بودن و بیکران بودن شعر و ادبیات برزیل.

برای بزرگداشت این تاریخ، گلچین جدیدی با کار کامل ژوائو کابرال سازماندهی و منتشر خواهد شد که توسط آنتونیو کارلوس سچین سازماندهی شده و شامل دو کتاب پس از مرگ و ده ها شعری است که قبلاً منتشر نشده است. علاوه بر این، زندگینامه عمیق و کاملی که زندگی شاعر را زنده می کند باید در نیمه اول سال جاری به قلم استاد ادبیات ایوان مارکز از USP منتشر شود.

«هر که آن شعر را بخواندبه خوبی رسمیت می کند که شخص را با خودش مرتب تصور می کند. اما او موجودی بود تا حدی که در زندگی عملی سختی زیادی داشت. ایوان در گفت و گو با روزنامه O Globo می گوید ممکن است کار او نوعی تلاش برای هماهنگ کردن این اختلال درونی باشد.

در روزی که او 100 سال تمام می‌کرد، در اینجا 8 شعر از کابرال را جدا می‌کنیم تا یکی از بزرگترین شاعران زبان پرتغالی در تمام دوران‌ها را به یاد بیاوریم - به عنوان شعری انکارناپذیر. دعوت از هر کسی که می خواهد برای اولین بار برگردد یا در اثری شیرجه بزند که ما هرگز از آن خارج نخواهیم شد.

"پایان جهان"

"در پایان یک دنیای مالیخولیایی

مردان می خوانند روزنامه ها

مردانی که نسبت به خوردن پرتقال بی تفاوت هستند

که مثل خورشید می سوزند

به من بدهید سیب به یاد

مرگ. می دانم که شهرها تلگراف

درخواست نفت سفید می کنند. پرده ای که پرواز را تماشا کردم

در بیابان افتاد.

شعر پایانی که هیچکس نخواهد نوشت

از این دنیای خاص دوازده ساعته.

به جای قضاوت نهایی، من نگران رویای نهایی هستم

. 4>

«صبح بافی»

«خروس به تنهایی صبح نمی بافد:

او همیشه به خروس های دیگر نیاز خواهد داشت.

یکی که گریه اش را می گیرد

و به سوی دیگری پرتاب می کند. خروس دیگری

که اول فریاد خروسی را می گیرد

و به سوی دیگری پرتاب می کند. و خروس های دیگر

که بابسیاری از خروس های دیگر

نخ های خورشید از فریاد خروس خود می گذرند،

به طوری که صبح، از تار ضعیفی،

در میان همه خروس ها بافته می شود.

و خود را در بوم مجسم می کند، در میان همه،

چادری برپا می کند، جایی که همه وارد می شوند،

سرگرم کننده برای همه، روی سایبان

(صبح) که بدون قاب سر می خورد. 4>

که بافته شده، خود به خود بالا می رود: نور بادکنک».

«آموزش از طریق سنگ»

«آموزش از طریق سنگ: از طریق درس؛

برای آموختن از سنگ، آن را تکرار کنید؛

تسخیر صدای بی تکلف و غیرشخصی آن

(به قول او کلاس ها را شروع می کند).

درس اخلاقی، مقاومت سرد او

در برابر آنچه جریان دارد و جریان دارد، به شکل پذیر بودن؛

شعر، گوشت انضمامی آن؛

اقتصاد، تراکم فشرده آن:

درس هایی از سنگ (از بیرون به درون،

کتابچه لال)، برای هر که املا می کند. آی تی.

آموزش دیگری از طریق سنگ: در Sertão

(از درون به بیرون و پیش آموزشی).

در Sertão، سنگ انجام می دهد. نمی دانم چگونه تدریس کنم،

و اگر تدریس می کردم، چیزی یاد نمی دادم؛

شما سنگ را آنجا یاد نمی گیرید: آنجا سنگ،

A سنگ تولد، در روح نفوذ می کند.

«سگ بدون پر (گزیده)»

«شهر از کنار رودخانه می گذرد

همانطور که یک خیابان

توسط یک سگ رد می شود؛

میوه

با یک شمشیر.

رودخانه گاهی شبیه زبان لطیف سگ بود

گاهی شکم غمگین سگ،

گاهی رودخانه دیگری

از پارچه آبکی کثیف

از چشمان سگ است.

آن رودخانه

مثل سگی بدون پر بود.

از باران آبی،

از لاجوردی چیزی نمی دانست. فواره صورتی،

از آب در یک لیوان آب، از آب پارچ،

از ماهی از آب،

از نسیم در آب.

آیا از گل و لای و خرچنگ زنگ زده می دانستید

.

او از گل می دانست

مثل غشای مخاطی.

او باید در مورد مردم می دانست.

او مطمئناً می دانست

از زن تب دار که در صدف ها ساکن است.

آن رودخانه

همچنین ببینید: داستان اتو دیکس، هنرمند متهم به توطئه علیه هیتلر

هرگز به روی ماهی باز نمی شود،

به روشنایی،

به بی قراری چاقو

که در ماهی است.

هرگز در ماهی باز نمی شود.

'The Three Mal-Amados'

"عشق نام مرا خورد، من هویت،

پرتره من. عشق گواهی سن مرا خورد،

شجره نامه من، آدرس من. عشق

کارت ویزیت من را خورد. عشق آمد و تمام

کاغذهایی را که اسمم را نوشته بودم خورد.

عشق لباسهایم، دستمالهایم،

پیراهنهایم را خورد. عشق حیاط و حیاط

کراوات را خورد. عشق به اندازه کت و شلوار من،

تعداد کفش های من، اندازه

کلاهم را خورد. عشق قد، وزن،

رنگ چشم و موهایم را خورد.

عشق داروی مرا خورد،

نسخه های پزشکی من، رژیم های غذایی من. او آسپرین های من،

امواج کوتاه من، اشعه ایکس من را خورد. آزمایشات روحی و ادرارم را خورد.

عشق تمام کتابهای

شعر من را از قفسه خورد. نقل قول ها

در ابیات در کتاب های منثور من خوردند. او در فرهنگ لغت کلماتی را می خورد که

می توانستند در ابیات جمع شوند.

قحطی، عشق وسایل استفاده من را بلعید:

شانه، تیغ، برس، قیچی ناخن،

چاقو. هنوز گرسنه، عشق استفاده از

ظروف من را بلعید: حمام سرد من، آواز خواندن اپرا

همچنین ببینید: ویدئو نشان می دهد که در طول رابطه جنسی در بدن شما چه اتفاقی می افتد

در حمام، آبگرمکن مرده

اما به نظر می رسید نیروگاه.

عشق از میوه هایی که روی میز گذاشته شده بود خورد. از آب لیوان و کوارتز نوشید

. او نان را با هدف پنهان

خورد. او اشک چشمانش را نوشید

که هیچ کس نمی دانست پر از آب بود.

عشق برگشت تا کاغذها را بخورد که

من بی فکر دوباره نامم را نوشتم.

عشق کودکی ام را می خورد، با انگشتان آغشته به جوهر،

موها در چشمانم می ریزند، چکمه ها هرگز نمی درخشیدند.

عشق می خورد پسری گریزان، همیشه در گوشه و کنار،

و که کتاب ها را می خراشید، مدادش را گاز می گرفت، در خیابان راه می رفت

سنگ ها را لگد می زد. او در کنار پمپ بنزین

در میدان، با پسرعموهایش که همه چیز

در مورد پرندگان می دانستند، در موردزن، درباره برندهای خودرو

.

عشق ایالت و شهر من را خورد. آب مرده را از مانگروها تخلیه کرد، جزر و مد را از بین برد. او

حراهای مجعد با برگهای سفت را خورد، او اسید

سبز گیاهان نیشکر را که تپه های معمولی

بریده شده توسط موانع قرمز را پوشانده بود، خورد. 1>

قطار سیاه کوچک، از میان دودکش ها. بوی

عصای بریده و بوی هوای دریا را خورد. حتی آن

چیزهایی را می خورد که من ناامید بودم که نمی دانستم چگونه در مورد آنها در شعر صحبت کنم

.

عشق تا روزهایی که هنوز در

برگها اعلام نشده بود خورد. دقایق پیشروی

ساعت من را خورد، سالهایی که خطوط دستم

مطمئن شدند. او ورزشکار بزرگ آینده، شاعر آینده

بزرگ را خورد. او سفرهای آینده را در

زمین، قفسه های آینده در اطراف اتاق خورد.

عشق صلح و جنگ مرا خورد. روز من و

شب من. زمستان من و تابستان من. سکوتم، سردردم، ترس از مرگم را خورد».

«چاقو فقط تیغه (گزیده)»

«درست مثل یک گلوله

در جسد دفن می شود،

ضخیم تر می شود

در یک طرف مرده؛

درست مانند یک گلوله

از سرب سنگین،

در ماهیچه یک مرد

وزن کردن آن بیشتر از یک طرف

مثل گلوله ای که

مکانیزم زنده داشت،

<0 گلوله ای که

قلب فعال داشت

مثل یک ساعت

غوطه ور در برخی بدن،

ساعت زنده

و همچنین طغیانگر،

ساعتی که دارای

لبه چاقو

و همه بی خدایی

با تیغه ای مایل به آبی.

درست مثل یک چاقو

که بدون جیب یا غلاف

تبدیل به یک قسمت می شود

آناتومی شما؛

مانند یک چاقوی صمیمی

یا یک چاقوی برای استفاده داخلی ,

ساکن در بدن

مانند خود اسکلت

مردی که آن،

و همیشه دردناک،

مردی که خود را جریحه دار می کند

استخوان های خودش.

چه گلوله باشد، چه ساعت،

یا تیغه وبا،

با این وجود غیبت است

چیزی که این مرد می کشد.

اما چیزی که نیست

در او مانند گلوله است:

آهن سرب دارد،

همان فیبر فشرده است.

0> این چیزی نیست که

در آن است مانند ساعتی است

که در قفس خود می تپد،

بدون خستگی، بدون بطالت.

آنچه در او نیست

مانند حسود است

وجود یک چاقو،

از هر چاقوی جدید.

به همین دلیل بهترین

از نمادهای استفاده شده

تیغه بی رحمانه است

(بهتر است اگرشگفت زده شده):

زیرا هیچ کدام نشانگر چنین غیبت مشتاقانه

مانند تصویر چاقو نیست

که فقط یک تیغ داشت،

بهتر نیست

آن غیبت حریصانه را نشان نمی دهد

از تصویر یک چاقو

کمتر از دهانش،

از تصویر یک چاقو چاقو

به طور کامل تسلیم شد

برای چیزهایی

که چاقوها احساس می کنند. 4>

'Catar Feijão'

"لوبیا کاتار محدود به نوشتن است:

دانه ها را در آب در کاسه بیندازید

و کلمات روی کاغذ را؛

و سپس هر چیزی را که شناور است دور بریزید.

درست است، همه کلمات روی آن شناور خواهند شد. کاغذ،

آب یخ زده، با فعل شما:

زیرا آن دانه را بردارید، روی آن باد کنید،

و نور و توخالی، نی و پژواک را دور بریزید .

خوب، در چیدن حبوبات این خطر وجود دارد:

که در بین غلات سنگین ممکن است

هر دانه، سنگ یا غیر قابل هضم وجود داشته باشد،

دانه ای غیرقابل جویدن و دندان شکن.

مطمئن نیستم، هنگام برداشتن کلمات:

سنگ به جمله زنده ترین دانه خود را می دهد:

مانع جریان رودخانه می شود نوسان خواندن،

توجه را تحریک می کند، آن را مانند خطر طعمه می کند.

"افسانه یک معمار"

"معماری مانند درهای ساختمان است،

برای باز کردن. یا چگونه می توان باز را ساخت؛

ساخت، نه چگونه جزیره و بستن،

و نه ساختن چگونه برای بستن

Kyle Simmons

کایل سیمونز یک نویسنده و کارآفرین با اشتیاق به نوآوری و خلاقیت است. او سال ها صرف مطالعه اصول این رشته های مهم و استفاده از آنها برای کمک به افراد برای رسیدن به موفقیت در جنبه های مختلف زندگی خود کرده است. وبلاگ کایل گواهی است بر تعهد او به گسترش دانش و ایده هایی که الهام بخش و انگیزه خوانندگان برای ریسک کردن و دنبال کردن رویاهای خود است. به عنوان یک نویسنده ماهر، کایل استعداد در شکستن مفاهیم پیچیده را به زبانی آسان و قابل درک دارد که هر کسی بتواند آن را درک کند. سبک جذاب و محتوای روشنگر او، او را به منبعی قابل اعتماد برای بسیاری از خوانندگانش تبدیل کرده است. کایل با درک عمیقی از قدرت نوآوری و خلاقیت، دائماً مرزها را پیش می‌برد و افراد را به چالش می‌کشد تا خارج از چارچوب فکر کنند. چه یک کارآفرین، هنرمند، یا صرفاً به دنبال زندگی رضایت‌بخش‌تر باشید، وبلاگ Kyle بینش‌های ارزشمند و توصیه‌های عملی را برای کمک به شما در دستیابی به اهدافتان ارائه می‌دهد.